بسم الله الرحمن الرحیم

 

نشاط و آرامش...

صدر دعاهای شبهای قدر پارسالم همینا بود... از برکت چندتا کلیپ از استاد شجاعی که بجای مناجات ها نگاه کردم و پاشون اشک ریختم...

امسال هم به لطف دوستم که گروه زد و هفته ای یکی دو تا از سخنرانی های استاد رو درباره شبهای قدر میذاره دارم به این فکر میکنم که برای شب قدر امسال چی بخوام؟

ظهور و سلامتی امام زمان.عج رو میخوایم درست... پیروزی مسلمین رو میخوایم درست... نابودی دشمنان رو میخوایم درست... سلامتی و رشد و عاقبت بخیری خودمون و خانواده رو میخوایم درست... یار امام زمان.عج شدن رو میخوایم درست...

ولی پارسال تصمیم گرفتم در کنار همه ی این دعاهای کلی، جزئی هم دعا کنم... یعنی اولا از خدا بخوام گره اصلی رشدم رو بهم بشناسونه و دوما حلش کنه ... مسیرم رو هموار کنه توی حل اون...

مثلا پارسال برای نمازهام دعا کردم... چون حس میکردم یکی از چیزایی که برای این مسیر باید ویژه تر بهش توجه کنم همین نمازه... رغبت به عبادات رو از خدا خواستم... چون برام زشت بود بخاطر چندتا ذکر و سخنرانی و... تنبلی کنم... دوست داشتم واقعا روتین زندگیم باشن این چیزا... چندتا چیز دیگه هم خواستم... مثل علم... مثل توحید... مثل بعضی مهارت ها و...

 

اما امسال چی بخوام؟

احتمالا همون پارسالی ها در درجات بالاتر 

ولی یه چیزی که این چند روز ذهنم رو خیلی درگیر خودش کرده همین نشاط و میل هست

بخصوص وقتی میشنیدم میل به عبادت که نداری به واجبات اکتفا کن... نمیخواد به خودت سختی بدی... برام سوال بود چرا؟ چرا میلم به عبادت کمه؟ مگه نه اینکه این عبادات برای عبد شدن و تکامل ما لازمه؟ مگه نه اینکه مسیر رشد از همین اعمال میگذره؟ خب زندگی من بدون اینا یعنی چی؟ چرا باید انقدر زندگیم بی برکت باشه؟ چی میشه که من وقتی یه مشکلی برام پیش میاد نسبت به عبادات بی رغبت میشم ولی یکی دیگه از همین غصه ها فرصت میسازه برای نزدیک تر شدن به خدا؟ خب اصلا این میل و رغبت و نشاط مگه دست منه؟

توی این چند روز سخنرانی های استاد شجاعی درباره تقدیرات شب قدر میشنیدم. از نشاط میگفتن و تغییر سبک زندگی طوریکه شبیه زندگی امام باشه و ما رو به ایشون برسونه

و توی جلسات مربیان هم موضوعی که الان داریم با بچه ها کار میکنیم اراده هست... بهشون میگیم هرکاری که میکنیم اراده باعثش شده... و از اهمیت میل میگیم بهشون.. اینکه اراده یعنی همون میلی که تشدید شده و ما رو میبره سمت عمل یا ترک یک کاری... بهشون از عوامل بازدارنده و وادارنده میگیم... اینکه هرکدوم از اینها تقویت بشه توی اراده مون تاثیر میذاره... از اهمیت فکر و تکرار عمل و تمرین و تاثیرش توی اراده میگیم...

و من؟ انگار که خلأ درونی ام رو پیدا کرده باشم... اون گرهه رو فهمیده باشم... نه اینکه قبلا بهش فکر نکرده باشما... ولی انگار شنیدنش الان و با این ترتیب یه معنای جدیدی برام داره... هنوز هم واقعا این موضوع رو فهم نکردم و دارم درباره اش یاد میگیرم ولی بازم حس خوبی داره برام...

 

با خودم فکر میکنم چقدر جای نشاط توی کارهام خالیه... واقعا چه زمان هایی من خیلی نشاط دارم؟ چه زمان هایی کسلم؟ اون کسالت برای چیه؟ عواملی که باعث میشه نشاط داشته باشم و عواملی که باعث میشه حالم خوب نباشه چیان؟

فکر میکنم... چه کارهایی حالم رو خوب میکنه؟ چرا کارهایی که قبلا حالم رو خوب میکردن دیگه حالم رو خوب نمیکنه؟ چرا یوقتایی کار رو رها میکنم و بی تفاوت میشم؟
 

و بیشتر احساس نیاز میکنم به اینکه به خودم فرصت بدم... برم دنبال کارهایی که دوستشون دارم... بدون استرس... بدون عذاب وجدان و....

باید بیشتر درباره اینا فکر کنم... خیلی موضوع مهم و مبهمیه برام

۱ ۰