بسم الله الرحمن الرحیم
رفتم دفتر مشاوره و درباره خودم و روابطم با استادمون صحبت کردم
_ من واقعا نمیتونم بعضی رفتارها رو تحمل کنم... اینکه یکی خودش اشتباه میکنه ولی مسئولیتش رو قبول نمیکنه اذیتم میکنه.
اینکه بدتر از اون که جرات نداره حرفش رو بزنه میخواد مسئولیتش رو بندازه روی دوش من و حرفش رو از زبون من بزنه بیشتر اذیتم میکنه
و اینکه اصلا من اون حرف رو نزدم و طرف مقابل داره اون حرف رو میذاره توی دهنم و اصلا فکر نمیکنه شخص شنونده چقدر حسش نسبت به من بد میشه و چه قضاوت ها و حرفایی پشت سرم پیش میاد واقعا بهمم میریزه
و در نهایت نتیجه این میشه که نمیتونم تحمل کنم، نمیتونم سکوت کنم، اولش سعی میکنم بگم این حرف من نیست، احتمالا سوتفاهم پیش اومده، یا حتی یوقتایی میگم شاید من طوری حرف زدم که شما این برداشت رو کردید، ولی وقتی میبینم طرف مقابل اصلا به روی خودش نمیاره، اصلا اشتباهش رو نمیپذره و اصلا اصلا اعتقاد نداره که رفتارش اشتباهه، اون موقع شروع میکنم کارش رو به روش آوردن... میگم خانم فلانی شما این حرفتون درست نیست. من اصلا این حرف رو نزدم. عین کلماتی که من بکار بردم این بود نه اینی که شما دارید میگید! و آخرش هم من متهم میشم که تو جمع رو بهم میریزی!
یکی از بچه ها بهشون گفت خانم فلانی هرچند که نقطه(اسم من رو گفت) به شما این حرف رو زده باشه کار شما درست نبوده که بیایید و جلوی جمع اون حرفا رو به من بزنید! بنده خدا هم گفت خب نقطه ام وقتی اون حرف رو زد بچه ها بودن! من؟ داشتم آتیش میگرفتم... رو به اون دوستم که اونجا بود گفتم من جلو جمع این حرف رو زدم؟؟؟(من وقتی بچه ها بودن آؤوم یه گوشه با ایشون در حد چند جمله کوتاه حرف زدم!) خانم فلانی هم دستپاچه گفت من نگفتم جلو جمع گفتی گفتم وقتی بچه ها بودن اون حرف رو زدی!
جلو خودم وقتی اینطوری میگن شما ببینید پشت سر چطورین!
اینطور مواقع نمیدونم واقعا رفتار من درسته یا نه؟ ما داریم کار فرهنگی برای ظهور انجام میدیم... حالا اینجا اگر من از خودم دفاع کنم باعث دلخوری میشه و ممکنه جمع از هم بپاشه یا کار پیش نره.... اگر سکوت کنم دوباره شماتت میشم که تقصیر خودته سکوت میکنی... تو باید از حقت دفاع کنی... باید سوتفاهم ها رو برطرف کنی... کی گفته خدا راضیه تو انقدر به بقیه اجازه بدی به این رفتار اشتباهشون ادامه بدن؟
اما نظر استادمون این بود که
در لحظه جواب نده. سکوت کن... زمان خودش نشون میده حق با توئه. لازم نیست برای اثبات خودت به دیگران با خشم رفتار کنی... آروم باش...
بعلاوه اینم گفتن به این فکر کن آیا خودت اصلا رفتار اشتباهی نداشتی؟ شاید یه قسمتی از رفتار اشتباه طرف مقابلت در نتیجه رفتار اشتباه خودت باشه
راستش یه جایی حس کردم استادمون خیلی عادی با این رفتار برخورد میکنن انگار اصلا مشکل خاصی نیست و طبیعیه
بخصوص که اینم بهم گفتن حساس نباش
و این یکم برام مبهم بود.. شاید چون استادمون خودشون توی این فرهنگ بزرگ شدن اینا براشون عادیه!
اینم بهم گفتن که اگر بگذری میبینی روابط به حالت طبیعی خودش داره ادامه پیدا میکنه و سعی کن از کنار این چیزا رد بشی...
با این حال که واقعا درونم بهم میریزه توی اینجور مواقع و فکر میکنم جواب ندادن اشتباهه اما بازم سعی کردم بهش فکر کنم و امتحانش کنم...
از اون موقع سعی کردم وقتی یکی بهم چیزی میگه که حس میکنم واقعا درست نیست، یا قضاوتی داره که از نظرم حق نیست سریع جواب ندم...
مثلا توی مجموعه ای که هستم یکی از خانما ناراحت بود چرا هرچی در زده در رو باز نکردم درصورتیکه اون زمان ساعت کاری مجموعه نبود و منم مسئول اون قسمت نبودم و اگر در رو باز مبکردم و مراجع بود نمیتونستم پاسخگو باشم و معمولا هر مسئولی هم که میاد کلید داره و خودش در رو باز میکنه برای همین به کار خودم ادامه دادم.
وقتی دلخوری اون خانم رو دیدم خیلی دوست داشتم بگم نه من نمیدونستم شمایید و فکر میکردم خودتون حتما کلید دارید و نمیخواستم اذیت بشید ولی با اینکه دیدم ازم یکم عصبانی هستن سکوت کردم و رفتم کمکشون هرچند کار خودم مونده بود...
بعد که آروم شدن براشون توضیح دادم که اصلا امروز حضور من برای کار دیگه ای بوده و دلخوری خیلی راحت حل شد... حتی شاید خودشون هم از قضاوتشون ناراحت بودن...
و از اون موقع یه چیزی درونم میگه انگار بدون جزع و فزع کردن هم کار پیش میره! و انگار این راه هم جواب میده!
و این یعنی یه گام به سمت آروم شدن برداشتن...:)
هرچند هنوزم حسم نسبت به اون بنده خدایی که اونطور تقصیرها رو انداخت گردن من مثبت نیست ولی دارم سعی میکنم گذشته رو پیش نکشم و در عین اینکه اجازه نمیدم من مقصر بشم سکوت هم تمرین کنم... چقدر اینطور با سیاست رفتار کردن برام سخته و چقدر دوستش ندارم... اما ظاهرا لازمه...