بسم الله
1. مسئولیت جدیدی که گرفتم اذیتم میکرد. نمیخواستم قبولش کنم ولی باید خودم رو به چالش میکشیدم. دوست نداشتم ازش فرار کنم و بعد از مسئولیت های کوچیکی که داشتم بنظرم میتونستم از پسش بر بیام.
واردش که شدم دیدم کار سنگین تر از اونی بود که فکر میکردم. شروعش خوب بود ولی از یه جایی به بعد کار قفل کرد.
در حالیکه متن آماده بود و بعد از یه ویرایش چند دقیقه ای آماده میشد. با فرم مجازی ای که ساخته شد و مواردی که باید اصلاح میشد هم آماده بود...
دیگه به این نتیجه رسیدم که من مال این کار نیستم... بهم ریخته بودم و به چشم دوستم اومده بود. باهام صحبت کرد و نشست کنارم و بعد از یکساعت تمرکز روی کار انگار افتاده باشم توی سرازیری، کار قوت گرفت... احساس سبکی میکنم... پیام هایی که چند روز نخونده مونده بودن چون ترس از مواجه شدن باهاشون رو داشتم امروز صفر شدن و الحمدالله رب العالمین.
2. اینکه میگن الرفیق ثم الطریق رو من با گوشت و پوست و خونم درک کردم... و الحمدالله رب العالمین...
3. یکی از پیامدهای وسواس فکری اینه که حتی برای عباداتت هم احساس گناه داری! احساس اشتباه بودن! احساس کافی نبودن...
خیلی حس بدیه... دارم صوتهای وسواس رو گوش میدم و میبینم چقدر خودم رو الکی اذیت میکنم... واقعا مثل یه زندان فکری میمونه...
و پناه بر خدا از ترس ها و نگرانی ها و توهمات ذهنی مون...
4. به داداشم زنگ زدم گفت کارم داشتی؟ گفتم نه همینجوری چندوقته به فکرت بودم گفتم زنگت بزنم. گفت تو؟ به فکر من بودی؟ تو اصلا به منم فکر میکنی؟ گفتم گمشو! معلومه که فکر میکنم. و بعد فکر کردم از کی گمشو افتاده تو زبونم؟ از وقتی که تو حوزه بادهه هشتادی ها دارم میگردم. خندم گرفت به داداشم گفتم از وقتی دارم میرم حوزه بی ادب شدم:)) اونم گفت به راه راست کج شدی:)) برخوردش با حوزه رفتنم خیلی معقولانه و اوکی بود... اونم در حالیکه میدونم کلا از حوزوی و مذهبی جماعت دل خوشی نداره.
ولی جدای از اینا این حرفم که بهش گفتم شوخی بود ولی واقعا ارتباط با نوجوون حالم رو خوب میکنه
5. به لطف مجموعه ای که توشم ارتباطم با نوجوون ها بیشتر شده و فهمیدم من خیلی حالم با بچه های نوجوون خوبه... چرا تا قبل از این نفهمیده بودم؟ خداروشکر بابت این مجموعه و آدمایی که سر راهم قرار گرفتن... خداروشکر بابت حوزه رفتن،خداروشکر بابت آشنایی ام با مباحث استاد شجاعی و دوره های خوبی که نصیبم شد... چقدر غنی هستن و چقدر کمکم میکنن... چقدر صحبت کردن با این بچه ها و شنیدن حرفاشون برام لذت بخشه... خیلی مشتاقم زودتر کارم رو توی مدارس شروع کنم...و خیلی احساس نیاز میکنم بیشتر یاد بگیرم...
6. ماه رمضان امسال مثل پارسال نیست... معنویتم خیلی کم شده... ولی از طرفی احساس میکنم قویتر شدم... نسبت به موقعیتی که توشم علم ندارم... نمیدونم خوبه یا بد... ولی بازم خداروشکر میکنم و سعی میکنم با حسن ظن پیش برم... دوست دارم باور کنم این یه قسمتی از رشدم هست و مسیر طبیعی برای رشده... دارم میرم جلو و همین خوبه...
هرچند نسبت به آینده و از دست دادن فرصت و سرعت پایینم نگرانی های زیادی دارم... هرچند واقف به کم کاری ها و بی حوصلگی هام هستم... هرچند ضعف روحی و جسمی ام به چشمم میاد... هرچند رها شدن مسیر و استمرار کمم توی کارها به چشمم میاد...
ولی میخوام توجهم رو از این مسائل ببرم سمت قدرت و رحمت خدا... سمت نعمت هایی که بهم داده... سمت کارهایی که فکر میکردم درست نمیشن و شدن...
7. دوره ی چله ترک گناه که عادت سازیه عالیه... پیشنهاد میکنم شرکت کنید.
8. داشتیم با بچه ها حرف میزدیم درباره اینکه اراده ما قوتیر از ضعف هامونه... بحثمون انسان شناسی طور بود... و بعد گفتیم از مانع های ذهنی ای که خودمون برای خودمون بوجود آوردیم...
درونگرایی پس نمیتونی بری سراغ کاری که نیاز به ارتباط گیری داره. طبعت سرده پس لازم نیست به خودت سخت بگیری و ...، فلان ویژگی رو داری پس...
از لحاظ خودشناسی این ملاحظات خوبه که آدم بتونه قدم بعدی اش رو تشخیص بده و متناسب با خودش پیش بره ولی مشکل از جایی شروع میشه که ما این مسائل رو بهانه میکنیم برای پیش نرفتن! من کلا عصبیم پس حق دارم فلان کارو بکنم... مشکل اینجاست که ما به خودمون حق میدیم همینی که هستیم بمونیم...
9. دلم یه خونه سنتی میخواد با اتاق های زیاد که وسطش حوض باشه و دورش گلدون... به همراه یه ماشین 206! نیازی هم بهش ندارم ولی خب...
10. یه جایی استاد شجاعی توی یکی از جلساتشون (درباره شب قدر بودن یا ماه رمضون نمیدونم) میگفتن: یوقتی تو از درون از یه گناه خوشت میاد. انجامش هم نمیدیا ولی از درون بهش میل داری. نفست ازش خوشش میاد. چرا؟ چون باهاش انس گرفتی...
حالا تو درسته انجامش ندادی ولی بازم این دوست داشتن جزئی از وجودت شده و بعث شده از خودحقیقی ات دور بشی... برای همین بعد از مرگ این قسمت از وجودت بازم اذیتت میکنه و توی سرای آخرت مریض متولد شدی! و پناه بر خدا از دوست داشتنی های حیوانی مون...
11. کاش ماه رمضان تمام نشه... کاش همه ماه ها، ماه رمضان بود...
12. سبک زندگی ات با سبک زندگی امامت تناسب داره؟ میدونی تو با سبک زندگیت توی راه امامت قدم برمیداری نه با اعتقادات ذهنی ات؟
چقدر به امامت شبیهی؟ سوالات سخت و جوابای تلخ...
13. اگه این طرحی که تو ذهنمه خوب پیش بره خیلی خداروش شکر میکنم...خیلی نیازه و باید چند نفر کار رو دست بگیرن و خدا کمکمون کنه ان شاالله